وقتی دست به چیزی میخوای بزنی که خطرناکه و من میگم آنوشا دست نزن میری پیش بابایی و اشاره میکنی به من و اون چیزی که میخوای و براش ناز میاری و با زبون خودت بهش میفهونی که من دعوات کردم و حسابی چوقولیه من و پیش بابا میکنی بعدم بابایی به من اشاره میکنه میگه مامان طلا دختر من رودعوا نکن شما هم انگشت اشارتو دقیقا مثل بابا میگیری طرف من و میگی اوممممممممم
همیشه وقتی داری یه چیزی میخوری باید با بابا شریکی بخوری هر چیزی که تو دستت باشه باید دهن بابایی هم بذاری اونم که قربونش برم یه نیکی جلوی من میده و میگه عزیزم حسودیت نشه دختر بابایی دیگه چه میشه کرد منم چارهای به جز تسلیم شدن ندارم
از غذا خوردنت هم که نگو و نپرس خیلی کم اشتها شدی امان از این کلمه نه که شما دیگه قشنگ میفهمی معنیش چیه و کجا باید به کار ببری و مامان بیچاره رو حسابی کلافه کنه وقتیغذایی نخوای بخوری میگی نه نه و اگه من اصرار کنم دستتو میذاری روی ظرف غذا و سرتو کج میکنی و چشماتم کوچولو میگی نه نه
وقتی هم که بخوای در کمد ها رو باز کنی و یا کاری بکنی که من مانعت بشم میگی برو برو
شبا هم موقع خواب بعد از چاله سرویس شبانه میگی بریم بریم میگم کجا میگی لا لا میگ خوب به بابایی شب بخیر بگو باهاش بای بای میکنی و براش بوس میفرستی و خودت میری سمت اتاق خواب
موقع شستنت هم میگم مامانی بریم بشورمت میری به سمت حمام ,وقت حمام کردنت هم بهت میگم آنوشا خانوم بریم حمام میگی بریم اموم آب بازی
عاشق این هستی که من در یخچالو باز کنم و شما بری جلوش بایستی وقتیهم میگم دختر گلم بیا کنار من در یخچالو ببندم میگی نه
دقت کردی که قشنگترینو عزیزترین چیزای دنیا همیشه یکی هستن؟؟؟
ماه یکیه... .
خورشید یکیه... .
زمین یکیه... .
خدا یکیه... .
مادر یکیه... .
پدر یکیه... .
تو هم یکیهستی... .
وسعت عشق من به توهم یکیه... .
پساینو بدون از الآن و تا همیشه یکی دوستت دارم
آنوشا در حال تماشای تلویزیون
برچسب : نویسنده : مامان سارا anusha-gh1391 بازدید : 340
میشــــه اسـم پاکتو / رو دل خـــــدا نوشت
میشه با تو پر کشید / تــــوی راه سرنوشت
میشـــه با عطـر تنت / تا خــــود خـدا رسید
میشــه چشــم نازتو / رو تن گلهــــا کـشید
روز دختر مبارک
اینم از عکسای آتلیه
این پیراهن خوشگل رو خاله شیما برای تولدت فرستاد ممنونم خاله جون خیلی دوست دارم
دخترم آنوشا...برچسب : نویسنده : مامان سارا anusha-gh1391 بازدید : 304
از دندونای مرواریدیتم بگم که الان 14 تامروارید کوچولو داری
با تمام شیطنتات ولی خیلی باهوشی دلبرکم اگه توی تلویزیون گربه (میو),سگ(هاپ هاپ) ,بع بعی(قبلا میگفتی بع بع ولی از وقتی که بهت گفتم بع بعی میگه بع بع دنبه داری نه نه هر وقت ازت میپرسم بع بعی چی میگه میگه نه نه ),گاو(مو),اسب(خودتو تکون میدی و میگی پیتو),پرنده(تو تو) و ماهی (رو هم قشنگ میتونی بگی) میشناسی و صداشون رو در میاری به محض دیدن استکان چای میگی چاییییییی پشت سرش هم میگی داغ دیگه دخترم بزرگ شده صبح ها که از خواب بیدار میشه با مامانش نون و پنیر و چای شیرین میخوره
موقع غذا خوردن هم باید براش بشقاب و قاشق جداگانه بیارم تا خانوم خودش غذاشو بخوره اوه اوه خدا به من صبر بده همینطور موقع آب خوردن باید لیوان رو خودت بگیریو بخوری و نهایتا چپه کردن لیوان
موقع تلویزین نگاه کردن هم اگه برنامه ای که دوست داری تمام بشه یا از یه شخصیتی خوشت بیاد و اون بره میزنی زیر گریه و من بیچاره نمیدونم چه جوری به شما بفهمونم که فقط یه فیلم بود
تو کارای خونه به مامانش کمک میکنه وگرد گیری میکنه
دیروز برای اولین بار تنهایی بردمت حمام اولش خیلی میترسیدم که شما باهام همکاری نکنی اما شما خیلی خیلی دختر خوبی بودی و کلی آب بازی کردی
اما از دایره لغاتت هم بگم که با یه آغو آغو ساده شروع شد و حالا کلی پیشرفت کرده خیلی جالبه کلمات سخت رو خیلی راحت تلفظ میکنی شیرین زبونم:
مامان , بابا,عمو,عمه,دایی , آله(خاله)
آب(به تمام نوشیدنی ها میگی) و نون (به تمام خوراکیها)
آب بازی
عرو(وقتی از جلوی مغازه اسباب بازی فروشی رد میشیم میگی)
اسباب بازی
طلا(بابا مامان رو طلا صدا میزنه شما هم پشت سرش میگی طلا)
ژله
عکس
جارو
دد
بریم
بدو
منم
نانا(یعنی آهنگ بذار به محض اینکه سوار ماشین میشیم میدونی پانل ضبط گذاشت اشاره میکنی به کنسول ماشین و میگی نانا)
آک(لاک وقتی لاک رو میارم و بهت میگم مامانی لاک بزن لاک رو بر میداری و میکشی رو انگشتای ظریفت)
ارگوش(خرگوش),ارسی(خرسی) ,موش, ماهی رو تلفظ میکنی و بقیه حیونایی که بالا نوشتم رو صداشونو در میاری
مایین(ماشین)
امروز قاشق دستت بود بهت گفتم مامان این قاشقه یک مرتبه دیدم داری میگی ،آشق باورم نمیشد
یه کار دیگه هم امشب یاد گرفتی که باورم نمیشد اولش مامان جون نی گذاشت توی لیوان و بهت یاد داد که با نی آب بخوری و شما شروع کردی با نی آب خوردن اولش فکر کردم داری نی رو با دندونات میجوی ولی دیدم نه شما واقعا داشتی آب میخوردی
عکسای آتلیه هم آماده شدن اما فایل عکسات رو این هفته بهمون میدن این یکی از عکسات با موبایل از روی عکست گرفتم به همین خاطر کیفیت خوبی نداره به زودی عکسای آتلیه رو میذارم
فرشته دوست داشتنی من و بابا بوسسسسسسسسس
دخترم آنوشا...برچسب : نویسنده : مامان سارا anusha-gh1391 بازدید : 287
موقع خوابیدن هم دوست ندار ی چیزی روت بندازم وای خدا منم تا صبح همش نگرانم که سرما بخوریچون کولر روشنه
راستی از مرواریدای کوچولوی توی دهنت بگم که الان 12 تا دندون داری4تا جلویی بالا و 4 تا پایین ,2 تا آسیایی بالاو 2 تا آسیایی پایینت هم دیگه از زیر لثه معلوم میشن دندونای نیش هم متورم شدن مامانی
دخترم آنوشا...
برچسب : نویسنده : مامان سارا anusha-gh1391 بازدید : 296
یاد گرفتی به خرس میگی ارس وقتی من میگم مامانی بگو خرسی شما میگی ارسی,سی دی رو میتونی بگی
از شاهکار سیزده ماهگیت هم بگم که شبش ساعت 3 از خواب بیدار شدی و تا 6 صبح فقط شیر خوردی بعدشم 2 روز تمام این زیاد شیر خوردنت ادامه داشت جوری که مامانی روز سوم تب و لرز کرد
دخترم آنوشا...
برچسب : نویسنده : مامان سارا anusha-gh1391 بازدید : 246
نه نه جون یه چند روزی حسابی مامان رو کلافه کردی بعد 3 روز تب که احتمالا به خاطر دندونات بود حالا هم بی آرومی الهی امان از دست این دندونا آخه چرا شما کوچولوها رو انقدر اذیت میکنن نه نه نقلی جون شما هنوز دندونای نیشت در نیومده دو تا دندون آسیاییت در اومدن فدات بشم فرشته ی مهربونم مامان همش برات دعا میکنه که دندونات راحت بیان بیرون روزا اجازه نمیدی مامانی به هیچ کارش برسه به محض اینکه میخوام از پیشت برم میزی زیر گریه بیشتر اوقات ناهار هم نمیتونم درست کنم بازم دست مامان جون درد نکنه که زحمتشو میکشه.... ولی شما خوب غذا نمیخوری مامان هم غصه میخوره
و اما از کارای جدیدی که یاد گرفتی بگم:
وقتی ازت میپرسم سگ چی میشه میگی: dog
وقتی کتاباتو میارم تا با هم تصاویرشونو نگاه کنیم فوری میگی dogdog
به عکس پیشی که میرسیم میگی میوووو میوووووووو
میگم بع بعی چی میگه:میگی بع بع
الان دیگه چشم ,دست,گوش,مو و پاهاتو میشناسی
چند روز پیش که اهورایی اینجا بود من باباتو صدا زدم گفتم مجید یه مرتبه شما گفتی مجییییییییی این شد که اسم بابا رو هم یاد گرفتی خیلی تعجب کردم چون من اکثر اوقات وقتی میخوام بابا رو صدا کنم میگم بابایی
از پله میری بالا البته چهار دستو پا می ایستی کنار مبل و میخوای بری بالا امان امان
بوس کردنو یاد گرفتی و تنها کسی رو که از پشت تلفن قشنگ بوس میکنی خاله سوزان که میدونم خیلی دوستش داری و به محض دیدنش خودتو پرت میکنی توی بغلش وروجک
تا تنگ ماهی و ماهی های توشو رو میبینی میگی ماهی
دخترم آنوشا...
برچسب : نویسنده : مامان سارا anusha-gh1391 بازدید : 294
و اما در مورد تولدت من و بابایی تصمیم گرفتیم امسال یه جشن کوچولوی سه نفره بگیریم چون شما توی شلوغی اذیت میشدی و به جای تولد ببریمت آتلیه و ازت عکس بگیریم ایشالا... جشن تولد 2 سالگیت رو حتما میگیریم نفسم
این عکسو توی بیمارستان همون لحظه که به دنیا اومدی ازت گرفتن و یه کارت خوشگل بهمون دادن
یک ماهگی دو ماهگی
پنج ماهگی شش ماهگی
هفت ماهگی هشت ماهگی
نه ماهگی ده ماهگی
یازده ماهگی دوازده ماهگی
و اما از پیشرفت آنوشا خانوم:
سلام کردن رو یاد گرفته,دست میده,بوس میکنه(مخصوصا باباش),وقتی بهش میگی آنوشا موهات کو موهاشو با دستاش میگیره میگه موووووووووووو, و وقتی ازش میپرسی چشات کو چشماشو میبنده ,لی لی حوضک و کلاغ پر رو یاد گرفته,وقتی بهش میگی آنوشا افتاد تو جوب(جوی)شروع میکنه به غلت زدن,کنار مبل بدون اینکه دستاش به مبل بگیره می ایسته ,با زبون خودش باهات صحبت میکنهو حین صحبت کردن دستاش برات تکون میکنه,بای بای میکنه,از رقصیدنش که هر چی بگم کمه دیروز رفته بودیم تولد آنوشا خانوم فقط میرقصید و از سر و کول من بالا میرفتUوقتی عروسکتو میدم دستت و یا وقتی یه نی نی ببینی که خوابیده باشه شروع میکنی به لالایی خوندن و وقتی هم که من بهت میگم آنوشا برای نی نی خوابیده چی باید براش بخونی حتی اگه نی نی در کار نباشه بازم لالایی میخونی
دایره لغت:
هیس همراه با دست گذاشتن روی بینی
جیز
داغ
بد
د د
دایی
ماهی
نی نی
دخترم آنوشا...
برچسب : نویسنده : مامان سارا anusha-gh1391 بازدید : 373